جدول جو
جدول جو

معنی پای خاسته - جستجوی لغت در جدول جو

پای خاسته(تَ / تِ)
چیزی راگویند که در زیر پا مالیده و کوفته شده باشد. (جهانگیری). و رجوع به پای خست و پای خسته و پایخوست شود
لغت نامه دهخدا
پای خاسته
پای خست پای خسته
تصویری از پای خاسته
تصویر پای خاسته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی خجسته
تصویر پی خجسته
خوش قدم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
نیک پی، خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، برای مثال ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست / با من مگو به جز سخن دل نشان دوست (سعدی۲ - ۳۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی خسته
تصویر پی خسته
پای خست، پایمال شده، لگدکوب شده، خسته، درمانده، ناتوان، عاجز، برای مثال دل خسته و محرومم و پی خسته و گمراه / گریان به سپیده دم و نالان به سحرگاه (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پای خست
تصویر پای خست
هر چیزی که زیر پا کوبیده و لگدمال شده باشد، لگدکوب، پایمال، برای مثال فراوان کس از پیل شد پای خست / بسی کس نگون ماند بی پا و دست (اسدی - مجمع الفرس - پای خست)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
لگدکوب. لگدمال. پای خوست. (رشیدی). بپای درهم کوفته. زیر پای کوفته. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی). پای خاسته. (جهانگیری). خسته بپا. کوفته بپا. پای خسته. هرچیز که در زیر پا کوفته و مالیده شده باشد اعم از زمین و چیز دیگر. (برهان). زمین باشد یا چیزی که بپای کوفته باشند. (از فرهنگی خطی) :
پیاده سلاح اوفتاده ز دست
بزیر سواران شده پای خست.
پروین (از حاشیۀ فرهنگ اسدی خطی).
فراوان کس از پیل شد پای خست
بسی کس نگون ماند بی پا و دست.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
بمعنی پای خست باشد و آن هرچیزی است که در زیر پای کوفته شده باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ خُ جَ تَ / تِ)
مبارک پی. خجسته پی. مبارک قدم:
خطا گفتم ای پی خجسته رقیب
که شد دشمنی با غریبان قریب.
نظامی.
فرخ دو سروش پی خجسته
در دست نشاطگه نشسته.
نظامی.
ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگو بجز سخن دلستان دوست.
سعدی.
تو دستگیر شو ای پیک پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند.
حافظ.
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف
ای خضر پی خجسته مدد کن بهمتم.
حافظ.
ای پیک پی خجسته چه نامی فدیت لک.
هرگز سیاه چرده ندیدم بدین نمک.
حافظ.
رجوع به پی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
رجوع به پای بست شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پای خست
تصویر پای خست
لگد کوب، لگد مال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای بسته
تصویر پای بسته
پای بست
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی باشد که چرک پاراپاک کند سنگ پا قیشور، هر چیز که چرک پا را بسترد
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که در زیر پای کوفته شده باشد لگد کوب لگدمال پای خاسته پا خسته پای خوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای شکسته
تصویر پای شکسته
پا شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای خسته
تصویر پای خسته
پای خست پای خسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی خجسته
تصویر پی خجسته
مبارک قدم، مبارک پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای خست
تصویر پای خست
((خَ))
لگدکوب
فرهنگ فارسی معین